مرهم

در حضور واژه های بی نفس
صدای تیک تیک ساعت را گوش کن
شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی

اگه...

اگه مهتاب بشی به من بتابی منم رخت سیاهمو در میارم

اگه بارون بشی نم نم بباری منم یادم میره که شوره زارم

اگه آفتاب بشی تو ی اوج ابرا منم تو آتیشت پروانه میشم

اگه عاشق بشی حتی دورغی میمونم با غمت هم خونه میشم

می مونم تا نگی فکر سفر بود

نگی مثل پرستو همسفر بود....

سیب کال

گفت: دلم برات تنگ شده بود.

گفتم: من همینطور.

- : دلم گرفت چرا حرف نمیزنی ؟

*:چی بگم ؟، اون زمانی که حرفی برای گفتن داشتم، به حرفام گوش ندادی.

-: ولی من هنوزم با تو هستم و مال توام.

*: معلومه که هستی، تو همیشه مال من می مونی.

-: تو هنوز به من میگی پیله ؟

*: وقتی که این حرف رو بهت زدم خیلی اعصابم رو بهم ریخته بودی !

-: ولی تو حرف دلت رو بهم زدی و این حرف خیلی برام سنگین بود.

*: نه، حرف دلم نبود.

-: چرا بود، آدمها وقتی عصبی میشن حرف دلشون رو میزنن.

*: نه

-: ولی اگر من پیله هستم تو کِرم توی پیله هستی. بعد با هم پروانه میشیم. ولی فقط برای چند روز!

*: نه، برای همیشه.

-: نه، فقط چند روز.

*: همون چند روزی که برای تو کوتاهه برای پروانه یه عمر حساب میشه.

-: تو خودت بگو کدوم کرم برای همیشه زنده می مونه ؟

*: کرم سیب گاز خورده ی عشق.

-: عشق فقط یه سیب داره، اونم همون سیب تو هستش که گاز نخورده. ( با این حرفش می خواست به من بفهمونه که من عاشق نشدم )

-: خوب، کرم من می گفتی .

 پرسیدم: پاییز رو دوست داری ؟

جواب داد: آره

گفتم: الان تنها کاری که دوست دارم انجام بدم. اینه که برگهای خشکیده رو فوت کنم.

باز گفتم: خیلی حال میده، مگه نه؟

گفت: آره، به اندازه ی گاز زدن همون سیبه.

*: بیشتر

-: نه همون قدر.

*: بیشتر، یه دنیا بیشتر.

-: آخه از اون بیشتر یعنی چی؟، برای من سیب همه چیزه.

*: برای من همه چیز اطراف سیب، حول و حوالی سیب خوردن ها.

            ( تعجب کرد و لباش از هم باز شد )

گفتم: اینطوری که لباتو باز کردی، فکر کردم می خوای سیب منو گاز بزنی !

گفت: نه عزیزم. ( یه شکست دیگه برای من !!! )

پرسید: راستی تو از اون سیب های کالی یا رسیده؟

جواب دادم: کال، از اون سیب های سبز کال.

گفت: حتما از اون سیب های کال و سبز و ترش که من عاشقشم.

گفتم: نمی دونم که عاشق من هستی یا نه، ولی آره، سیب سبزم.

-: یادته بهت گفتم عاشق کاغذ دیواری هستم؟

*: آره

-: حالا می خوام یه جمله اضافه کنم، من عاشق سیب کال سبزم. ( منظورش من بودم ؟؟؟ )

*: از همونا که موقع گاز زدن میشه صدای گاز خوردنش رو شنید ؟

-: آره از همونا، تو عاشق چی هستی ؟

*: من عاشق سیب هایی هستم که بجای گونه های شرمسار معشوق، پوست اونها سرخ شده  !.

-: پس عاشق من نیستی ! ولی من عاشق تو ام.

*: تو خودت خوب میدونی که من عاشق کی و چی هستم. پس خودتو به اون راه نزن.

-: آره می دونم.  بازم حرف بزن.

*: از چی و کجا بگم؟

-: از هر جایی که دوست داری.

*: من به جز باغچه ای که درخت سیب توش رشد می کنه، از هیچ جای دیگه خوشم نمیاد.

-: وای ی ی . میدونی، میخوام یه چیزی بهت بگم.

*: جانم ؟

-: جمله هایی که به کار می بری دلم رو می سوزونه.

*: چرا ؟

-: من به بازی با کلمات حساسم و تو دقیقا همونا رو به کار می بری، ولی بازم بگو.

*: چرا همش من باید حرف بزنم؟

-: آخه تو خوبی، خوب هم حرف میزنی !

*: شاید من خوب باشم. بهتر از خودم رو هم دیدم. ولی تو بهترینی.

-: ای بابا اینقدر زبون نریز پسر.

....

*: چرا ساکتی ؟

-: برای وقت تلف کردن، می خوام بیشتر با هم باشیم.

*: ما همیشه با هم هستیم. هر کجا که باشیم.

....

-: برام سه تار میزنی ؟

 *: سازم شکسته.

-: چرا ؟ کی ؟!

*: درست همون لحظه ای که داشتم حرف دلم رو بهت میزدم، سازم هم داشت نوای دلم رو همراهی می کرد. تو دهنم رو بستی که حرف دلم رو نشنوی غافل از اینکه سازم رو هم با این کارت از دستم زمین انداختی و شکستی.

-: یعنی نمی خوای برام ساز بزنی؟!

*: ساز شکسته، صدا نداره.

-: پس حرف بزن.

*: دلم رو هم شکستی. دل شکسته هم حرفی برای گفتن نداره ... .

اسطوره

کسی هرگز به گلدانهای خشک قلب ما آبی نخواهد داد.

کسی هرگز کنار کوچه های شهر ما نرگس نخواهد کاشت.

کسی هرگز کبوترهای زیبا را به اوج آسمان دعوت نخواهد کرد.

دل از افسانه ها پر کن .

کسی پیدا نخواهد شد .

مکن دل خوش به هر باریکه راه خالی مهجور


دل از اسطوره ها پر کن .

و بتهای حریم ذهن را با تیشه ی اندیشه ات بشکن .

تو خود اسطوره خواهی شد .

اگر باور کنی خود را