lubiya

یه روز یه کامیون گلابی داشته توی جاده می رفته که یه دفعه می‌افته توی یه دست‌انداز،
یکی از گلابی‌ها می‌افته وسط جاده، بر می‌گرده به کامیون نگاه می‌کنه و میگه:گلابی‌ها، گلابی‌ها!
گلابی‌ها میگن: گلابی، گلابی!
کامیون دورتر می شه،صداشون ضعیف‌تر می شه.
گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها!
گلابی‌ها می گن: گلابی، گلابی!
باز کامیون دورتر میشه، گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها!
اما صدای گلابی دیگه به گلابی‌ها نمی‌رسه!
گلابی‌ها موبایل راننده رو می گیرن و زنگ میزنن به موبایل گلابی،اما چه فایده که گلابی ایرانسل داشته و توی جاده آنتن نمی‌داده!
گلابی یه نفر رو پیدا می‌کنه که موبایل دولتی داشته،زنگ می‌زنه به راننده و می گه: گوشی رو بده به گلابی‌ها،
وقتی که گلابی‌ها گوشی رو می گیرن، گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی ها!
گلابی ها می گن: گلابی، گلابی
.
.
.
.
.
.
...
.
.
.!؟!؟!؟!؟

دختری که اول صبح به زور از خواب بلند میشه،هپلی و ژولیده،
با لباسای نازک و به هر طرف کش اومده،
با چشمای نیمه باز و نیمه بسته،
با پاهای برهنه روی سرامیک،
که داره میگرده دنبال دستشویی و زیر لب غر میزنه...
بغل کردنی ترین موجود دنیاس.

برای دوست داشتن

برای دوست داشتن زنی ،
باید او را عمیقا بشناسی...
باید فکر هایش را بشنوی...
رویاهایش را ببینی...

برای دوست داشتن زنی ،
بگذاری در آغوشت بگیرد
در آغوشت بگرید...
میدانی چطور ؟
باید او را تنفس کنی ،
بچشی ،
تا او را در خون خود حس کنی...

وقتی بتوانی کودک متولد نشده ات را در چشمانش ببینی ،
آنوقت عاشق آن زن هستی.

روز غم

من و به کی فروختی.اون از ما بهترون بود!؟!